مجموع خاطرات مرد بدر6

تعداد بازديد :  
تاريخ : برچسب:,

شستشو

وقتی به او گفتیم فرمانده ی لشکر داشت سرت را می شست و رویت باورش نشد.همین طوری دیده بودش و آفتابه را داده بود دستش. او هم به روی خودش نیاورده بود.وقتی بهش گفتیم

مهدی باکری سرت را شسته،باورش نمی شد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
ارسال توسط مهدی رضائی